سلام
مي رسد آن زمان که مي فهمي
واژه ها از کتاب مي ريزند
مي رسد آن زمان که پاکي را
روي دستان ِ آب مي ريزند !
با يک رباعي و يک چهار پاره به روزم و منتظر نظرات ارزشمندتان .
قربان شما
پدرام
ممنون كه به وبلاگم سر زدي كلي خوشحال شدم. ببخشيد كه دير شد اين چند روزه يه كم از درسهام عقب مونده بودم داشتن بدجوري مي زدن جلو منم حالشونو گرفتم. چند تا پست جديد نوشتم خوشحال مي شم دوباره به من سر بزن.
مطلب آخرت رو هم خوندم. قشنگ بود منم از اين جور دعواها با خودم دارم. اينكه درسام رو بخونم يا يهو بي خيال شو و بزنم نو فاز عشق و حال. ضمنا بقيه پستات رو هم بعدا حتما مي خونم.
قربانت امير
( سرکويري )
بسوزان زير اين گنبد ، چو عودُم
که بوي عشق برخيزد ز دودُم
بيا تا پيش پايت سر ببُرّم
دلُم ، يعني همه بود و نبودُم !!
************************ ( دامغان - ارادتمندتان - رضا پارسي پور)[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام مناي عزيز!
ممنون از خبر و پست بسيار جالبت..
ممنونم از لطفت
خواندمت...
كاش هم سن تو بودم
حرفهايت مرا به نوجواني و جواني از دست رفته ام برد
دوران دانشجويي تلخ ما...
با سلام مجدد
خوب راستش پست جالبيه و حس قشنگي پشت نوشتتون هست.
گرچه يه دلتنگي و يه دلخوري عميقم تو نوشته تون موج ميزنه كه شايد علت همين حس بدتون نسبت به اون باشه...
كلا اين سبك نوشته هارو خيلي دوست دارم...يه دستمايه سنتي و تلفيق اون با زندگي روزمره...
تركيب شعر حافظ با شعر نو و موسيقي راك..رضا يزداني...رهنما و...
تركيب تحصيل در دانشگاه (نماد روشنفكري) و اعتقاد به برخي مسائل سنتي و غير علمي (و شايد خرافه) مث فال و ...
تعليق اتفاقات توي زمان هم تكنيك قشنگيه (رخ دادن تمام وقايع داستان فقط در 5 دقيقه) و البته اعتراف مي كنم كه براي ساعت دو دليل محكمه پسندي پيدا نكردم (اگه دوست داشتي بهم علتش رو بگو) شايد منظورت اين بوده كه مثلا قهرمان داستان دلش براي يارش تنگ شده و اصلا دليل فال گرفتن هم همين بوده و ديگه اينكه ( دو )مثل ( تو ) ادا مي شه و... گفتم كه ... راستش خيلي نگرفتم قضيه ( دو ) رو.
راستي همه كامنت هاي شما به صورت خصوصي ارسال ميشن؟ يعني نميشه كامنت عمومي ارسال كرد؟ و شما بعد از بازبيني اونارو عمومي نمي كنين!؟
ببخشين زياد نوشتم و شايدم زيادي...
شاد باشيد