سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از جمله چیزهایی که پستی دنیا را به تو نشان می دهد، آن است که خداوند ـ جلّ ثناؤه ـ بساط آن را از رویت وجّه و اختیار، از سرِ اولیا و دوستانش برکشیده و از روی آزمون و فتنه، آن را برای دشمنانش گسترده است. [امام علی علیه السلام]
نیل آی

ساعت،پنج دقیقه به دو است. به یک دسته مبل تکیه داده . پاهایش هم از روی دسته ی دیگر آویزان.هی تابشان می دهد و صدای غژغژ مبل را در می آورد.چشم هایش را می مالد.چند لحظه سرش را به گوشه ای تکیه می دهد، بلکه خوابش ببرد. دوباره سرش را صاف می کند.دوباره چشم هایش را می مالد.اما این بار به دفتر  و کتابهایش که روی زمین پخش اند نیم نگاهی می اندازد. دیوان روی پاهایش باز است .

(( ز دست بخت گران و خواب بی سامان...)) 

 به فاصله ی بین دومصراع خیره می شود. {آخه 10..12...نفری برگشتنم شد کار ...خوب با اونا برنگرد ...نمی شه که همه مثل هم باشن ...هر کی یه جوره.....ولی آخه ...این از اون دختره که میره رو اعصابت   .....هی با گوشه کنایه و منظور حرف می زنه ...آخه دوستی با آدمی که جرائت  نداره حرف های روزمره اش رو هم رک بزنه ...آخه چه دوستی ای....اون یکی هم که فکر می کنه چون بزرگتره خیلی حالیشه...اصلا من نفهم ، ولی اون اندازه ((س))هم نمی فهمه ،با اینکه ((س)) کوچیکتره... البته که سن و سال   ملاک نیست.... .ولی...آخه آدمی که واقعا یه چیزی رو بلده که  ادعا ندا ره...اون یکی هم که تابلوه از من بدش میاد ...اون دوتای دیگه ام که هی قربون صدقه ی (x)جون و(y)جونشون میرن ...حال  آدم رو بهم میزنن....آخرشم میگن ما اصلا بهشون فکر نمی کنیم!!!اصلا برا ما اهمیتی ندارن!!…..جون عمه شون ...واقعا حالم داره بهم می خوره ....خاله زنک ها ...خیلی هم فضول تشریف دارن.....(ن)  هم که خجالتیه ...واسه عقشش اسم مستعار گذاشیم ((تئاتر)).... بازیگر تئاتر...واسه ما چهار تا بلیط جور نکرد بریم...خوبه نگفتیم مجانی ...فقط گفتیم بلیط ش رو جور کنه....راستی ((ن)) قرار بود خبرش رو بده ........راس میگن دانشجو جماعت استاد غر زدنه ها...قبلا اینجوری نبودی!!چرا این طوری شدی ...؟ بابا مخت رو واسه اینا اشغال نکن ...اصلا شاید  اونا هم دارن به تو فکر می کنن...اونا که منو نمی شناسن ...مگه تو می شناسی ؟؟؟....ا...از بین این همه فقط (ن(این یه ن دیگه ست)،آ،ح) با اونا فرق دارن...اصلا تو کی هستی ...ها؟؟ تو خودت میدونی؟؟؟!!....داری قاطی میکنی ...بی خیال ....}    

   playرا می زند .گوشی را می گذارد .آنقدر صدا را بلند می کند که از بیرون هم به راحتی شنیده می شود.((تو کی هستی؟ که نگاهت ،مثل قصه پر رازه.....))چشمهایش را می بندد ...چند با همین قسمت  را گوش می دهد و با آهنگ می خواند. و با ز به دیوان نگاهی می اندازد . 

((گرم بود گله ای راز دار خود باشم... ))

 هنوز سرما را در پا هایش حس می کند. چند تا آلبالو خشک در دهانش می گذارد .شصت پایش را می بیند که به بخاری چسبیده . کمی جا بجا می شود. پایش را هم عقب می کشد...{چقدر دلم واسه (س) تنگ شده .کاش کنکور نداشت ...اون وقت می شد زنگ بزنی...خوبه sms هست .یه بار زنگ زدن که اشکال نداره ...آره ؟؟؟!!..خوبه خودت رو خوب می شناسی؟؟؟!! یه بار ه  یک و نیم ساعته...تو زنگ نمی زنی ...وقتش گرفته می شه ،گناه داره ...گفتم که زنگ نمی زنی بیخود به تلفن نگاه نکن...}  نگاهش را از تلفن بر می دارد. به خط ((س)) که توی  یکی از دفتر های وسط اتاق است نگاه می کند ...چشم هایش برق می زند ...چیزی درون چشم هایش می لرزد ، می بندد شان . آرام زمزمه می کند..((با منی مثل خود من،مثل تن مثل یه پیرهن،اما  بین دستای ما فاصله دور درازه ..........))

 ((همیشه پیشه من عاشقی و رندی بود ...)) 

دوباره به  خط سین نگاه می کند ...و بعد به کتاب های درسی کنارش. {آخه اینم رشته بود تو انتخاب کردی ...یه سال می موندی درس می خوندی چی می شد؟ ...ها....نذاشتن که نشد دلیل ...ناشکری نکن ...دستت درد نکنه خدا ها...حالا بدم نیست ها ...}اما باز به خط (س) خیره می شود.

((دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم ...))

 با آلبالو خشک هایی که توی دهنش خیس می خورند هی بازی می کند... {خداییش ها...با خودت رو راست باش......صبح ها که میری دانشگاه سایه ت جلو پاته ...غروب ها هم که بر می گردی باز سایه ت جلو پاته ...مثل اون شعر تاگور که داشتیم تو دبیرستان ...چی بود؟؟...فانوس ها را ...پشت سر ... سایه هاشان جلوی پاشان می افتد .....بابا تو همین فال خودت رو بخون شاهکار کردی ...سه بیت رو داری 2 قرن طولش میدی.....}

((بود که لطف ازل رهنمون شود حافظ...))

 مکث و نگاه تکراری اش به خط س انگار ترجیح می دهد  شعر های ((س))را بخواند نه این 3 بیت را...{راستی این استاده تحقیق داده بود؟...پاشو برو نجام بده...پاشو...تو الان پا میشی میری تحقیقت رو می نویسی   ....زود باش پاشو دیگه..تو الان پا میشی ...زود باش......تو اول خودت رودرست کن  ......هر کی یه مدله...آخ به تو چه اصلا....زود باش برو تحقیقت رو بنویس...فردا که نمی خوای بری راجع به افکار مسخرت حرف بزنی...} چشم های قرمزش فاصله بین دو مصراع را طی می کند.انگشتش را که روی کلمه ای گذاشته شده برمی دارد.ناخون هایش را از ته چنان گرفته که سر تمام انگشت هایش قرمز شده...

((وگرنه تا به ابد شرمسار خود باشم))

 سر انگشت هایش را  ها  می کند...می چرخد و پاهایش را روی زمین می گذارد. انقدر یخ کرده اند که دارند بی حس می شوند...سعی می کند بایستد .اما  پخش زمین می شود .دیوان را روی مبل رها می کند .بلند می شود .دفتری که خط س تویش هست را بر می دارد.بقیه کتاب ها را به سمت دیگری هل می دهد.وسط اتاق می نشیند.با چشم های بسته به دفتر خیره می شود .بلند بلند می خواند.....

((چه فال مسخره ای شد ببند دیوان را))بلند می شود نزدیک است دوباره پخش زمین شود .. دیوان را محکم می بندد. برمی گردد سرجایش ، وسط اتاق. ((ببند و تازه نکن زخم سرد بی جان را...))و از گوشه چشم ها چیزی به بیرون سر می خورد.......ساعت ، دو است.

 پانویس 

 1. سوده ممشلی . یک بیت آخرهم مال ایشون بود .بدون ذکر نام ،سو استفاده که هیچی،استفاده هم نشه. 2. اگه خواستید میتونید به این که چرا ساعت دو رو انتخاب کردم فکر کنید...

توجه: نمیدونم چرا از این آپ ؛بعد از اینکه خبرتون کردم .،بدم اومد...مخصوصا از تیترش...بدم که نیومد...اما یه حس بدی نسبت بهش دارم .....شرمنده دیگه...خیلی هم طولانیه...نه؟



- کلمات کلیدی :
منایازرلو ::: دوشنبه 87/8/27::: ساعت 2:37 عصر


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 1
کل بازدید :41913

>> درباره خودم <<
نیل آی
منایازرلو
منا یازرلو متولد 11 خرداد 1369 می باشد . طبق معنای خرداد(جوزا)فرزند طبیعت است. داستان می نویسد . منا در عربی یعنی آرزو. یازرلو در ترکی یعنی نویسنده. و او هم دوست دارد(آرزودارد) نویسنده شود.......................نوشته هاش آرشیو می شوند که رو صفحه نباشند، نه این که مرتب باشند تا راحت تر بشود انتخاب کرد و خواند...فقط نمی خواست حذف شان کند... از هر وقت هم که به ایجا سر می زنید. آرشیو رو نگاه نکند...چون شما قرارنیست از گذشته منا تا حالاش رو بشناسید، قرار است از حالا تا آینده منا رو بشناسید.....

>>لوگوی وبلاگ من<<
نیل آی

>>لینک دوستان<<

>>آرشیو شده ها<<

>>اشتراک در خبرنامه<<
 

>>طراح قالب<<