سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آدمى در جهان نشانه است و تیرهاى مرگ بدو روانه ، و غنیمتى است در میان و مصیبتها بر او پیشدستى کنان . و با هر نوشیدنى ، ناى گرفتنى است و با هر لقمه‏اى طعام در گلو ماندنى ، و بنده به نعمتى نرسد تا از نعمتى بریده نشود ، و به پیشباز روزى از زندگى خود نرود تا روزى از آنچه او راست سپرى نشود . پس ما یاران مرگیم و جانهامان نشانه مردن ، پس چسان امیدوار باشیم جاودانه به سر بردن ؟ و این شب و روز بنایى را بالا نبردند جز که در ویران کردن آن بتاختند و در پراکندند آنچه فراهم ساختند . [نهج البلاغه]
نیل آی

 

امروز 7 تیر است ...

شاید برای میم...

خارجی _ظهر _کنار درختان کاج  بی(...)

بابا یک جوجه گنجشک  خیلی کوچک میبیند . زیر پای دختان کاج (...) {که عرضه این راهم ندارند که حد اقل لانه یک گنجشک را محکم روی شانه های خود نگه دارند.}

 برش میدارد. جوجه گنجشک را.      

داخلی_مدرسه _ سالن امتحانات

منا و دوستش دنبال شماره صندلی خود میگردند.

منا :صبحی رو چکار کردی ...

دوست منا :خوش بحال سال دومی ها شد سوال هاش خیلی خوب بود ولی من خیلی خوب ندادم

منا: آره به نظر منم اگه کسی حد اکثر روزی 7 ساعت خونده باشه خیلی خنگه بد زده باشه.

خارجی _خیابان _ یک قسمت از پیاده رو که مثل سکو است و نسبتا طولانی(با یک سری درختان کاج )

منا{ با یک مانتو شلوار تابلو که داد میزند دانش آموز کدام مدرسه است} روی سکو راه میرود ودر حالی که حواسش به کاج های روی سکو هم  هست به درختان کاج سر کوچه خودشان نگاه میکند .نور خورشید از لابه لای درختان و شاخ و برگشان به سمت چشم هایش حمله میکند . این را از نگاهش میتوان خواند که دارد با خود فکر میکندچقدر این کاج ها زیبا هستند.

داخلی _خانه _ اتاق

میم (1) رو به دیوار نشسته .منا جلو تر میرود و جوجه گنجشک را دست میم میبیند .

منا :از کجا ؟

میم:بابا پیداش کرد

منا:از کجا؟

میم:خیابون

بابا : گذاشتیم رو ایوون یه گنجشکه اومد ببرش زورش نرسید .گنجشکه هنوز کوچیکه  پرواز که بلد نیست.

خارجی _ حیاط_ایوان

میم :به بابا بگو اون قفس خالیه رو کجا گذاشته ؟

چند لحظه بعد

منا : انداخته بالا ...تو حیاط جاش رو درس کنیم گربه  بیاد سکته میکنه که .

میم : دیگه چکار کنم تو خونه هم داشت یخ میزد

چند لحظه بعد

یک پارچه کوچک  دور برش میگذارند گرم تر میشود... زیر سبد که روش چند تا وزنه هست

داخلی _ حال _ نزدیک در حال

منا : میم بیا ببین این خوا بیده یا مرده ...؟

بابا: بیارش اینجا ببینمش...

ف(2):دوستم یه قناری  داشت اینطوری ها بود. مرد.

منا نگاهش میکند

ف: البته پیر بود.

بابا: نه .ببر بزارش سر جاش .داره میمیره

ف: ببینمش

و از جایش پا میشود

ف : پا هاش رو نگا .داره میمیره.

منا به سمت حیاط میرود

10 ثانیه بعد

خارجی _حیاط_ ایوان

منا چشم هایش برق میزند .و دوخته شان به یک جسد در دستش . سردتر میشود .به امیدی با انگشت کوچیکه اش که قد اوست با فشاری به اندازه یک اپسیلون قلبش را ماساژ میدهد.

منا :پس اینهمه زیستی که خوندی به چه دردی میخورد.

میم از در حال میاد روی ایوان

میم : مرده دیگه .زنده نمیشه که.    ..............

جوابی نمیشنود و بر میگردد .

بابا که رفته بود آشغال ها را سر کوچه بگذارد برگشته.و وسط حیاط است .

بابا :کوچیکه زیاد نباید دستش زد

منا میخواهد بگوید خودم میدانم . بهشم دست نزدیم.

منا: مرده

بابا : اینو فقط مادرش میتونه ازش مراقبت کنه .

 

 1)میم داداشمه ...و این میم اون میم بالا نیست خودتونم فهمیدید. گفتن نداشت .

2) ف خواهرمه

3) امید وارم میم  که در ذهن من بود  رو درک کرده  باشید.به هر حال میتونه میم شما میم دیگه ای باشه.

4)به کسی بر نخوره من هیچ کس رو تا 14_15 برای آپم خبر نمیکنم.

 

 

  



- کلمات کلیدی :
منایازرلو ::: یکشنبه 87/4/9::: ساعت 6:36 عصر


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :41952

>> درباره خودم <<
نیل آی
منایازرلو
منا یازرلو متولد 11 خرداد 1369 می باشد . طبق معنای خرداد(جوزا)فرزند طبیعت است. داستان می نویسد . منا در عربی یعنی آرزو. یازرلو در ترکی یعنی نویسنده. و او هم دوست دارد(آرزودارد) نویسنده شود.......................نوشته هاش آرشیو می شوند که رو صفحه نباشند، نه این که مرتب باشند تا راحت تر بشود انتخاب کرد و خواند...فقط نمی خواست حذف شان کند... از هر وقت هم که به ایجا سر می زنید. آرشیو رو نگاه نکند...چون شما قرارنیست از گذشته منا تا حالاش رو بشناسید، قرار است از حالا تا آینده منا رو بشناسید.....

>>لوگوی وبلاگ من<<
نیل آی

>>لینک دوستان<<

>>آرشیو شده ها<<

>>اشتراک در خبرنامه<<
 

>>طراح قالب<<