سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه خداوند، بنده ای از امّتم را دوست بدارد، محبّتش را در دل های برگزیدگانش، در جان های فرشتگانش و ساکنان عرشش می افکند، تا دوستش بدارند . به حقیقتْ چنین کسی، دوستدار خدا است . خوشا به حالش! و اورا در روز قیامتْ نزد خداوند، حقّ شفاعت است . [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]
نیل آی

چهارشنبه مصادف با 23 امرداد1387 ، 11 شعبان1429 ،و 13 آگوست2008 ،رفتم کتابخونه عضو شم

البته به این نیت رفتم که شماره حسابش رو بردارم .دیدم  به به خبری از شماره حساب نیست .همون جا حساب میکنن بی درد سر. واسه 1000 تومن آخه آدم رو میفرستن بانک.

نه عکس همرام بود نه کارت عضویت قبلی.گیر دادم که منو عضو کنید بعدا عکس رو میارم . این آقاهه ، کتابداره هی میخندید.منم خودم رو زدم به اون راه رفتم کتاب رو برداشتم. یه بار دیگه گفتم ((نمیشه منو عضو کنید بعد عکس رو میارم )) البته حالت امری و زوری لحنم  بیشتر از خواهشش بود .

این آقاهه باز هی میخندید .به چند نفر کتاب داد و پس گرفت .بازم هی میخندید.منم با خودم گفتم حتما مدل صورتشه.آخه یکم پیر بود باچشم های بادومی و صورت تقریبا پف کرده.

سرش که خلوت شد . گفتم ((من میخوام این کتاب رو ببرم)). باز خندید.یه کارت داد گفت پرش کن .و بالاخره کتاب رو با خودم بردم.مثلا اومدم از کوچه ی رو بروش میونبر بزنم .وسط کوچه یادم افتاد پولش رو ندادم . برگشتم .پول روگذاشتم رو میز گفتم ببخشد یادم رفت .باز خندید . دیدم نه بابا مدل صورتش نیست جدی جدی میخنده.پول رو بهم  پس داد .گفت نمیخواد.منم همینطوری بربر بهش زل زدم .گفتم چراااااا؟؟؟؟

_ دفعه بعد اومدی حساب کن .

_خوب یادم میره بعدا . الان حساب کنید لطفا.

باز گفت نمیخواد .من وسط دو راهی گیر افتاده بودم دارم که شبیه علامت سوال  میشم یا علامت تعجب.که گفت رایگانه . و من شبیه علامت تعجب شدم. دستم رو بردم سمت پولم و پرسیدم چرا؟

_ نمیدونم امروز بخشنامه شده .

_ آخه به چه مناسبت؟...

_ نمیدونم روزجوان ..نوجوان ...

پولم رو گذاشتم تو کیفمو اومدم بیرون .

این آقاهه فکر کرده بود میدونم امروز رایگانه  ،همینه که گیر دادم  امروز باید عضو شم.واسه همین هی میخندید.

عجبم زرنگ بود ها .تا لحظه آخر نگفت رایگانه که... میگفت برو دفعه بعد حساب کن...عجب ها...

چقدر هم که من کتاب میخونم .کشتم خودمو.

 

 

 

 نمیدونم چرا ها؟؟؟!!!حتی روزهایی که از 5 صبح بیدار بودمم نفر آخر میرسیدم مدرسه .البته بیشترش رو تا یه ربع به 7 یا خود 7 خواب بودم .این ناظممونم از 6 صبح تو مدرسه بود.(خیلی وقت بود ننوشته بودم شش اول نوشتم شیش)شش ده دقیقه هم دم در کشیک میداد تا  هفت چهل و پنج.هر دفعه هم میگفت ((آخه منه پیرزن(قابل توجه بالای 70 سالشه) از 6 اینجا تو چرا انقدر دیر میای مامان به اون منظمی بابا به اون دقیقی.انقدر سال بابات اداره (نمیدوم کدوم بخش اداره )بود همه ازش حساب میبردن...من از بابات یاد گرفتم......................))

تا تهش بخونید خودتون ...خوبه با مامانم همکار نبوده و گرنه دیگه هیچی....هر روز همینا رو میگفت همه معلم ها یکی یکی از کنارم رد میشدند میرفتن تو مدرسه...

یه روز نفر اول رسیدم مدرسه ....ناظممون گفت(به به چه عجب ..نگا...منه پیرزن از 6 اینجام چقدر خوبه زود میای . تو مامان به اون منظمی بابا به اون دقیقی داری.انقدر سال بابات اداره (نمیدوم کدوم بخش اداره )بود همه ازش حساب میبردن...من از بابات یاد گرفتم......................))

همون روز که نفر اول رسیدم فقط کم مونده بودبرن پشت میکروفن بگن(میکروفن مدرسمون هر سال یکی دو باردر میاد و مورد استفاده قرار میگیره).روتخته نوشتن ...منا اولین نفر اومده...هرکی هم میومد تو کلاس میگفتن(( تخته رو بخون منا اولین نفراومده )) همه هم بلااستثنا به من میگفتن ((به به مبارکه))

حالا الان 6 صبح بیدار میشم کشتی میبینم .حیف که اینا مدال نمیگیرن.من فقط تو کف این مجریه ام مسابقه جودو بود تا گفت ((قطعا میتونه مدال برنز رو از آن خودش کنه))بیچاره ضربه فنی شد.

از اون روزمیگه ((کارشناسان ما پیش بینی کردند احتمالا اگه شرایط روحی و فیزیکی ورزشکاران ما و مربیانشون و.........شاید بتونیم به لطف خدا مدال بگیریم))

طولانی شد دیگه داستان باشه برای پست بعد.



- کلمات کلیدی :
منایازرلو ::: شنبه 87/5/26::: ساعت 2:19 صبح


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 5
کل بازدید :41943

>> درباره خودم <<
نیل آی
منایازرلو
منا یازرلو متولد 11 خرداد 1369 می باشد . طبق معنای خرداد(جوزا)فرزند طبیعت است. داستان می نویسد . منا در عربی یعنی آرزو. یازرلو در ترکی یعنی نویسنده. و او هم دوست دارد(آرزودارد) نویسنده شود.......................نوشته هاش آرشیو می شوند که رو صفحه نباشند، نه این که مرتب باشند تا راحت تر بشود انتخاب کرد و خواند...فقط نمی خواست حذف شان کند... از هر وقت هم که به ایجا سر می زنید. آرشیو رو نگاه نکند...چون شما قرارنیست از گذشته منا تا حالاش رو بشناسید، قرار است از حالا تا آینده منا رو بشناسید.....

>>لوگوی وبلاگ من<<
نیل آی

>>لینک دوستان<<

>>آرشیو شده ها<<

>>اشتراک در خبرنامه<<
 

>>طراح قالب<<